دستهام رو به هم مالیدم و گفتم: جانمی جان.... شب جمعه هم رسید.
پشتش رو به من کرد و خوابید. آخه من بیکارم.
دیروز رفتم خواستگاری. پرسیدن شغلتون چیه؟ سرم رو زود انداختم پایین. آخه من بیکارم.